سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الفا

قطره خون چکید

    نظر

هر چی بهش گفتم تو کتش نرفت که نرفت پاشو کرده بود تو یه کفش که منم باید بیام 

اولش خیلی مخالفت کردم ولی وقتی دیدم که فایده نداره مجبور شدم با خودم ببرمش البته همش فکر می کردم که وسطای راه می بره بی خیال میشه اما هر چی که رفتم پا به پام اومد کم کم داشت توی دلم خالی میشد

    تا کلبه خرابه رفتیم راه زیادی رفته بودیم و خسته شده بودیم به خاطر همین گفتم یه کم همین جا استراحت میکنیم

    یه دلشوره عجیبی داشتم شرایط عادی به نظرنمی رسید انگار یه چیزایی تغییر کرده بود

یه سرو صدا های عجیبی می اومد به سارا نگاه کردم قیافش طبیعی نشون می داد انگار سرو صدا ها را نشنیده بود شایدم من فکری شده بودم ولی خوب هر چی که بود دودل بودم که درو بازکنم یا نه

    انگار سارا متوجه شده بود به خاطر همینم در حالی که به سمت در می رفت پرسید تو چته

دستشو به دستگیره در قلاب کرد به سمت پایین فشار داد ولی هنوز درو باز نکرده بود که یه

دفه صدای جیغ بلندی از تو کلبه اومد

    سارا مثل برق گرفته ها هنوز دستش به در بود اصلا تکون نمی خورد بعد از یه مدت که کمی به خودش مسلط شد با صدای لرزون پرسید صدای چی بود خیلی اروم دستمو روی دستگیره گذاشتمو اونو خیلی اهسته بی سرو صدا به سمت بالا اوردمو تو حالت اصلی قرار

دادم بعد به سارا گفتم برو یه جایی مخفی شو خودمم رفتم پشت کلبه تا از شکاف دیوارش یه سرو گوشی اب بدم

    خیلی اهسته به داخل کلبه نگاه کردم یه لحظه احساس کردم صورتم شر شد خیلی بی تفاوت

با دستم پاکش کردم ولی وقتی بهش نگاه کردم شکه شدم یه قطره خون بود