داستان کوتاه کوتاه
خون زیادی ازش رفته بود لباشم نشون می داد حسابی تشنس
به سختی تکون می خورد می خواست یه چیزی بگه ولی نمی فهمیدم
گوشمو بردم نزدیک دهنش با صدای ضعیف گفت قبله ...
خون زیادی ازش رفته بود لباشم نشون می داد حسابی تشنس
به سختی تکون می خورد می خواست یه چیزی بگه ولی نمی فهمیدم
گوشمو بردم نزدیک دهنش با صدای ضعیف گفت قبله ...